و آمارانتا هنک با لباس خواب ابریشمی خود جلب توجه میکرد
. او به طرف دوربین نگاهی داغ انداخت
و پوست ابریشمیاش را رونمایی کرد
. روشنایی کم بر خطوط هوسانگیز سایه انداخته بود
و جوّی رمزآلود خلق کرده بود
. هر ژستش روایتی از عشق داشت
، حکایتی که ذهنها را درگیر میکرد
. ضربان قلب تند بود
وقتی او ساقهای خوش فرمش را نمایان ساخت
. هر نما دعوتی به نزدیکی بود
. پیچ و تاب دلبرانه بدن او بیننده را مسحور میکرد
. این اسلاید شو کمال دلربایی را به نمایش گذاشت
. او همچنان لبخند میزد
، دعوتکننده و جسور
. لحظه به لحظه شور و هیجان افزایش مییافت
. و در انتها، اثری جاودانه از کص زیبا و آمارانتا هنک در ذهن حک شد
.